بعد از مدتها دیدمش
دستامو گرفت و گفت:دستات چقدر تغییر کرده..!!
خودمو کنترل کردم و فقط لبخند زدم،تو دلم گریه کردم و گفتم:
بی معرفت،دستای من تغییر نکرده
دستات به دستای اون عادت کرده
رهگذر شبهای دلتنگی...
برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 298